دانش آموزان و یادگیری

وقتی به دانش آموزان کمک می کنیم برای افزایش قدرت شخصی خود به شیوه های مسئولانه و از طریق کسب شایستگی های علمی عمل کنند و این مسیر را برایشان هموار کنیم، دیگر به ندرت از راه های مخرب به دنبال احساس تشخیص و قدرت خواهند بود.

معلمان کارآمد به دانش آموزان کمک می کنند تا:

نیاز به آزادی خود را به گونه ای ارضا کنند که برای دیگران مزاحمتی ایجاد نکنند و به آزادی دیگران نیز احترام بگذارند.

دانش آموزانی که فکر می کنند انتخابی ندارند همواره به شیوه ای رفتار می کنند که فکر می کنند.

بدین وسیله:

آزادی مورد نیاز خود را دریافت خواهند کرد و اغلب رفتارهایی از خود نشان می دهند که روند کلاس را مختل می کند، مزاحم یادگیری می شود.

دانش آموزان و یادگیری با شادی

هرگاه چیز تازه ای می آموزیم احساس شعف و شادی می کنیم و نوعی تفریح برایمان محسوب می شود. تفریح نیز یکی از انگیزندگان همه انسان هاست.

تفریح، پاداش و سود ژنتیکی یادگیری است.

تاثیر محیط در یادگیری

اگر دوست داریم دانش آموزان بیشتری را برانگیزانیم تا تکالیف مدرسه را با کیفیت بهتر انجام دهند و بیش تر درس بخوانند،

نیاز داریم محیط های یادگیری ای ایجاد کنیم که:

دانش آموزان بیشتری مدرسه، یادگیری و پرکاری در مدرسه را در دنیای درونی خود قرار دهند.

این زمانی اتفاق می افتد که دانش آموزان کشف کنند یادگیری به آنها کمک می کند.

با دیگران «پیوند» و «رابطه» برقرار کنند، احساس شایستگی و کفایت کنند، انتخاب و گزینه های بیش تری داشته باشند و آزادتر باشند.

دانش آموزان و یادگیری

دانش آموزان و یادگیری و دنیای ادراکی

آنچه واقعیت می نامیم:

دنیایی است که تجربه می کنیم. با هر قصد و منظوری که نگاه کنیم «واقعیت» همان ادراک ماست.

به لحاظ نظری، دنیای ادراکی می تواند با دنیای واقعی یکسان و منطبق باشند.

با وجود این معمولا این دو به نوعی باهم متفاوتند چون اطلاعاتی که از دنیای واقعی به سمت ما می آید توسط سه فیلتر ذهنی ما تغییر می کند.

اولین فیلتر، حواس پنجگانه ماست که بر اطلاعات وارده از بیرون اثر می گذارد.

اطلاعات وارده از بیرون به دلیل محدودیت های خاص سیستم حواس ما دچار تغییر و دگرگونی می شود و ما بر اساس آنچه می شنویم یا می بینیم تصمیم می گیریم.

در مرحله بعد اطلاعات وارد فیلتر دومی می شود که در تئوری انتخاب به آن فیلتر دانش کلی گفته می شود.

نقش  معلمان کاردان در یادگیری

معلمان کاردان و با تجربه قبل از معرفی مفهوم جدید، مرتب از دانش آموزان در خصوص آن پدیده یا مفهوم می پرسند. 

آن ها می دانند که یادگیری دانش آموزان تحت تاثیر دانش و اطلاعاتی است که با خود به کلاس درس می آورند.

ما می توانیم با افزودن اطلاعات جدید به فیلتر دانش کلی دانش آموزان ادراک آن ها را تغییر دهیم.

معلمان کارآمد می کوشند:

مطمئن شوند دانش آموزانشان از دقیق ترین اطلاعات و دانش مربوطه برخوردارند.

بنابراین ادراکشان با واقعیت بیرونی همخوانی دارد.

تا زمانی که ادراک دانش آموزان نسبت به درس خاص، مثلا ادبیات، انشا یا ریاضیات یک ادراک مخدوش و ناقص یا غلط است:

تمام دروس معلم را از طریق این فیلتر معنادهی می کند و به آن از آن چشم انداز می نگرد.

فیلتر سوم، ارزش گذاری است.

هرگاه چیزی را به طور قوی تری ارزش گذاری مثبت یا منفی کنیم احتمال آن که متفاوت تر از دیگران ادراکش کنیم بیش تر است.

این کمک می کند پدیده ای را که به وفور رخ می دهد بهتر بفهمیم.

کمک به یادگیری
کمک به یادگیری

دانش آموزان و یادگیری و مقایسه

مغز ما در لحظه دو ادراک را با هم مقایسه می کند:

  1. تصویر درونی یا ذهنی آنچه که در آن لحظه «دوست داریم» و «می خواهیم» 
  2. ادراک یا برداشت ما از آنچه واقعا در آن لحظه «وجود دارد» یا با آن روبرو هستیم.

همانطور که این دو تصویر را با هم مقایسه می کنیم به طور خودکار ارزیابی می کنیم که:

این دو تصویر یا ادراک (آنچه می خواهیم با آنچه داریم) چه اندازه به هم شبیه اند.

اگر دو تصویر یا ادراک به طور قابل قبولی شبیه هم باشند (در مقایسه با هم ) ترازوی درونی ما میزان است و دو کفه ترازو در تعادل اند و به این معناست که:

زندگی ما اکنون ارضا کننده نیازهای ماست.

از طرف دیگر:

اگر دو ادراک تفاوت زیادی داشته باشند ترازوی درونی ما نامیزان می شود و یک پیام عصبی در مغز ما اعلام می کند «چیزی غلط است» یا اوضاع بر وفق مراد نیست.

نکته مهم و قابل توجه اینکه همواره زمانی که کفه های ترازو فقط اندکی نامیزان هستند ایجاد تغییر آسان تر است و ما نیز احساس ابتکار عمل بیش تری می کنیم.

اگر تعلل کنیم تا این که شکاف و اختلال بزرگی بین دو کفه «خواسته» و کفه «داشته» یا آنچه دریافت می کنیم رخ دهد، در شرایط سخت تری قرار می گیریم.

ویژگی برجسته و مهم کلاسی که از روان شناسی کنترل درونی استفاده می کند:

داشتن دانش آموزانی است که به طور مرتب و کاملا آگاهانه خود را مورد ارزیابی شخصی و خودسنجی قرار می دهند و آشکار و نهان از خود می پرسند:

«چه می خواهم؟» و «اکنون برای رسیدن به آن چه می کنم؟»

دانش آموزان و یادگیری و رفتار کلی

تمام رفتارها ( مثلا صدا درآوردن دانش آموزان هنگامی که معلم پشت به کلاس است ) به هدف معطوف است و هدفی را دنبال می کند.

این رفتار های می تواند مسئولانه یا غیر مسئولانه و موثر ( ارضا کننده یک نیاز ) یا غیر موثر باشد.

هدف هر رفتاری برای انجام دهنده آن:

به دست آوردن «احساس خوب »  از طریق متوازن کردن تعادل کفه های ترازوی درونی ( خواسته و داشته ) است.

وقتی فکر کردن یا عمل خود را تغییر دهیم در واقع تمام رفتار کلی خود را تغییر می دهیم، چرا که با تغییر بخش «فکر» یا «عمل» بخش های «احساس» و «فیزیولوژی» ما تغییر می کنند.

مفهوم «رفتار کلی» بسیار مهم و قدرتمند است.

هنگامی که دانش آموزان کشف کنند رفتارشان برآیند و نماینده انتخاب هایشان است:

آنگاه آزادانه انتخاب هایی موثرتر و مسئولانه تر خواهند کرد.

مفهوم رفتار کلی فقط به دانش آموزان محدود نمی شود درباره خود ما نیز صادق است.

پرسش و یادگیری
پرسش و یادگیری

خلاصه

تئوری انتخاب به ما می آموزد:

ما از درون برانگیخته می شویم، نه این که توسط رویدادها و عوامل بیرونی کنترل شویم.

وقتی اصول و مفاهیم را به درستی به کار گیریم، می توانیم مدرسه و کلاسی خلق کنیم که:

با این اصل و واقعیت که:

انسان ها از درون به سمت بیرون برانگیخته می شوند مطابقت و همخوانی داشته باشد.

مشکل این نیست که چگونه محیط های کلاسی ایجاد کنیم که:

انگیزه درونی و خودجوش دانش آموزان را جذب کند و تعداد بیش تری از دانش آموزان را در فرایند یادگیر درگیر نماید.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

keyboard_arrow_up